-
5- ارزش...
شنبه 10 بهمن 1394 08:47
از دیروز یکم حالم گرفته دیروز صبح بیدار شدیم و چون محمد کار داشت صبح زود رفتیم خونه مامانم ساعت 10 مامان محمد زنگ زد که بیاین اینجا ناهار منم گفتم خونه مامانم هستیم گفتش مرغ محلی پخته و چون هفته پیش هم ما نرفتیم برای ناهار گفت دوست دارم بیایین. با وجود اینکه مامانم برنج خیسونده بود و داشت خورشت بار میذاشت گفتم باشه...
-
4- اندکی صبر...
سهشنبه 24 آذر 1394 09:41
نمیدونم از چی بنویسم فقط میدونم که نوشتن آرومم میکنه اینروزا خیلی دلم میگیره حتی حوصله خودمم ندارم اوضاع اقتصادی خیلی بهم ریخته هست وقتی میبینم براحتی حقمونُ میخورن و ما نمیتونیم هیچی بگیم خیلی بهم میریزم فقط برای اینکه اروم بشم فحششون میدم و امیدوارم خیر نبینن که باعث میشن ما اینقدر سختی رو تحمل کنیم اوضاع کاریمم بهم...
-
3-دلم گرفته
یکشنبه 17 آبان 1394 11:11
من این خونه جدیدمونو اصلا دوست ندارم چون: 1-شیک نیست 2-جای خوبی نیست 3-اصلا تمیز نست 4-فاضلابش مشکل داره 5-از مامانم دورم 6-از مامانم دورم 7-از مامانم دورم . . . . . 1000-از مامانم دورم جمعه که داشتیم میرفتیم خونه همین که رسیدیم توی پارکینگ متوجه شدم که هنوز فاضلابش بعد از ماه ها درست نشده و بوی گند میاد به محمد گفتم...
-
2-
شنبه 25 مهر 1394 09:04
پنجشنبه رفتم خونه مادری البته به قولم وفا کردم و رفتم پیش بابا جونم اما عین خنگا یادم رفت بیسکوئیت ساقه طلایی بخرم ببرم شب خونه مادر خوابیدیم و با پنجره باز و هوای خیلی خنک و پتو بسی حال کردیم دیروز صبح هم رفتیم مراسم شیرخوارگان انواع و اقسام نی نی در قیافه ها ، تیپ ها ، سایز های مختلف اونجا بودن خیلی خوب بود... بعدشم...
-
1. دلتنگی...
چهارشنبه 22 مهر 1394 09:24
دلتنگی... اینروزا عجیب یادت میافتم... بهت خیلی فکر میکنم همیشه بهت فکر میکنم... اینروزا بیشتر با خودم میگم اگر بودی خیلی چیزا با الان فرق داشت به این فکر میکنم که تو هیچ لذتی از زندگی نبردی هیچی از زندگی نفهمیدی واقعا! همیشه خستگی..همیشه کار و کار و کار... اما با اینهمه برا همه وقت میذاشتی بیشتر اینروزا به این فکر...